ایران باید «درک از تهدید» را در منطقه مدیریت کند/ ضرورت طراحی چتر امنیتی در خاورمیانه

ایران باید «درک از تهدید» را در منطقه مدیریت کند/ ضرورت طراحی چتر امنیتی در خاورمیانه

تهران- ایرنا- دیپلمات پیشین ایران درباره تعامل با کشورهای منطقه براساس اصول امنیت ترکیبی تصریح کرد: با توجه به نوع روابط ایران با کشورهای مختلف منطقه، باید الگوهای متفاوتی داشته باشیم و بدانیم در منطقه میان میان ناامنی، تهدید و درک از تهدید تفاوت وجود دارد و ما باید درک از تهدید را مدیریت کنیم. یک چتر امنیتی باید بر همه روابط ما حاکم باشد؛ چتری مبتنی بر اعتمادسازی و ایجاد صلح و ثبات.

به گزارش خبرنگار سیاست خارجی ایرنا، خاورمیانه و غرب آسیا و تمام تحولاتی که این منطقه با آن روبرو بوده و خواهد بود؛ شواهد مستندی از تغییراتی شتابان اما مهم را ارائه می‌کند که نیازمند تغییر در نگاه و رویکرد به این منطقه هم از سوی جمهوری اسلامی ایران و هم دیگر کشورهای منطقه است. تهران به ویژه در ماه‌های اخیر نشانه‌های واضحی از درک این شرایط و تثبیت رویکرد تازه خود را نشان داده و در تلاش است تا بتواند مدل‌های امنیت و ثبات‌ساز را در تعاملات خود با کشورهای منطقه در دستور کار قرار دهد.

اجرایی شدن این ایده اما نیازمند بسترها و از سوی دیگر با موانع غیرقابل انکاری هم روبروست که به منظور بررسی این موانع و پیش‌شرط‌های تحقق منطقه‌ای با مختصات متفاوت با «نصرت‌الله تاجیک» دیپلمات بازنشسته و استاندار پیشین هرمزگان به گفت‌وگو پرداختیم.

ایران باید «درک از تهدید» را در منطقه مدیریت کند/ ضرورت طراحی چتر امنیتی در خاورمیانه

یکی از مهمترین اهداف و آمال ایران در منطقه حفظ ثبات خودش و در مرحله بعد همسایگانش بوده است و برای این منظور هم طرح های مختلفی را آزموده که یکی از مهمترین آنها توافق‌ فرامنطقه ای برجام بود. به دلایل بسیاری این توافق به نتیجه ای نرسید، ایران مسیر توافق بین‌المللی برای رسیدن به توافق منطقه ای را آزمود و به نظر می‌رسد طرح هایی که در حال حاضر مطرح می شود در مسیر عکس آن، یعنی توافق منطقه‌ای را پیگیری می‌کند، آیا شما این تغییر را مفید می‌دانید؟

برجام در حقیقت اولین پروژه بین‌المللی‌گرایی جمهوری اسلامی ایران بود؛ یعنی حکومت تصمیم گرفت اهداف و منافع خود در مسائل هسته‌ای را از طریق نهادها، سازمان‌ها و جامعه بین‌المللی پیش ببرد و این بسیار ارزشمند بود. ما در دانشگاه‌ها، نهادهای مطالعاتی و نخبگانی، کمتر به این نکته پرداخته‌ایم که این یک تصمیم هوشمندانه و فکر استراتژیک بود اما متأسفانه در داخل در میان مباحث جاری برجام گم و فراموش شد و در خارج هم ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا آن را درک نکرد و با خروج از برجام نه تنها ایران را از منافع این روند محروم کرد بلکه بر ضد منافع آمریکا نیز عمل نمود.

مقصر بخشی از این عدم درک هم نخبگان در سطوح مختلف از وزارت امور خارجه تا دانشگاه و مراکز مطالعاتی و حتی رسانه‌ها بودند که به برجام تنها به چشم یک معامله نگاه شد و موضوعات نه چندان مهمی مانند اینکه چه دادیم و چه گرفتیم، یا در کجا سیمان ریختیم مورد توجه قرار گرفت. نتیجه این برخورد غفلت از «رویکردی» بود که منجر به امضای این برنامه اقدام مشترک شد. دانشگاه‌های ما در این زمینه غافل بودند و از این رو نه تئوری‌پردازی شد و نه نظریه‌پردازی.

اگر ما می‌توانستیم کمی هم بر کار مطالعاتی و تئوری‌پردازی تمرکز کنیم و با مراکز مطالعاتی و دانشگاه‌های دنیا و مخصوصا منطقه ارتباط برقرار می‌کردیم دنیا بیشتر برجام را جدی می‌گرفت و سرنوشت و وضعیت برجام الان اینگونه نبود. اما همان‌طور که ما جدی نگرفتیم و به چرتکه‌ انداختن و درگیری‌های جناحی پرداختیم، دنیا هم آن را جدی نگرفت از آن رو که نظام بین‌الملل خود درگیر مسائل بسیاری است و نیازی به اندیشیدن به جای ما ندارد. در این زمینه برخی در جناح محافظه کشور که در تخریب و چوب لای چرخ دولت‌ها گذاشتن ید طولائی دارد بیشترین لطمه را به برجام زد.

برجام در حقیقت اولین پروژه بین‌المللی‌گرایی جمهوری اسلامی ایران بود؛ یعنی حکومت تصمیم گرفت اهداف و منافع خود در مسائل هسته‌ای را از طریق نهادها، سازمان‌ها و جامعه بین‌المللی پیش ببرد و این بسیار ارزشمند بود.در حال حاضر وقتی به آن دوران نگاه می‌کنیم، می‌بینیم حکومت تصمیم گرفت اهداف هسته‌ای خود را در چارچوب همکاری با جامعه و نهادهای بین‌المللی، آژانس و سازمان ملل تنظیم کند. این تصمیم بسیار ارزشمند و استراتژیک بود که نه‌تنها تبعات سیاسی و امنیت ملی برای ما داشت، بلکه اگر خوب درک و اجرا می‌شد و فقط به داده‌ها و ستانده‌ها توجه نمی‌شد؛ می‌توانست تبعات ژئوپلیتیکی هم داشته باشد و توازن قوای جدیدی ایجاد و این پیام را به جامعه بین‌المللی منتقل کند که علیرغم همه شبهات و اعوجاج‌ها درباره برنامه‌های هسته‌ای کشورهای مختلف از جمله ایران، تهران تصمیم گرفته است برنامه خود را در قالب همکاری با جامعه بین‌المللی و سازمان‌های تخصصی مانند آژانس پیش ببرد. اما این اقدام صورت نگرفت و من مسبب اصلی آن را در درجه اول ترامپ می‌دانم و در درجه دوم جناح محافظه کار کشور و نخبگان ایرانی در داخل و خارج که نتوانستیم به مسئله درست بپردازیم. البته مخالفت اسرائیل و بعضی کشورهای عربی همچون عربستان و امارات و فشار به ترامپ هم مزید بر علت شد.

در این راستا، بحث دوم «منطقه‌ای» است و می‌دانیم که منطقه ما یکی از پیچیده‌ترین حوزه‌های ژئوپلیتیکی است که علاوه بر رقابت‌های سیاسی، یک منطقه توسعه‌نیافته هم است و توازن قوای شکننده‌ای وجود دارد. در چنین شرایطی و مختصاتی جنوب خلیج فارس این تلقی را دارد که اگر مسائل و مشکلات ایران در شمال آبراه چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی حل شود، ایران حالت هژمونیک پیدا خواهد کرد. این تلقی، البته مختص جمهوری اسلامی نیست. اعراب این ظن و بدفهمی را نسبت به پهنه ژئوپلیتیکی ایران (فارغ از هر حکومتی که در آن است) داشته‌اند؛ حتی در زمان شاه هم این نگرانی بود. تنها تفاوت این بود که شاه چون در بلوک غرب تعریف می‌شد، کشورهای عربی جرئت بروز مخالفت نداشتند اما در هر فرصتی هم ابایی از بیان پنهانی این نگرانی و لابی و تخریب نداشتند. بنابراین بر اساس این تلقی، این دو کشور علاوه بر کمک مالی و سرمایه گذاری بر انتخابات دور اول ریاست جمهوری ترامپ ، درصدد تخریب سیاست خارجی ایران برآمدند و حتی در مقاطعی برای افزایش مشکلات داخلی ایران هم تلاش کردند.

با این تفاسیر منطقه ما به دلیل این ویژگی‌ها با یک توازن شکننده بین شمال و جنوب روبه‌روست. از سوی دیگر علاوه بر اینکه بعضی از کشورهای عربی نسبت به پهنه ژئوپلیتیکی ایران بدگمانی دارند، تغییر اردوگاه‌های بین‌المللی ایران هم مزید بر علت شده است. ایران قبل از انقلاب در اردوگاه غرب بود، بعد از انقلاب با شعار «نه شرقی، نه غربی» سعی کرد فاصله اش از شرق و غرب را به یک میزان نگه دارد اما این وضعیت تحمل نشد. آمریکا و غرب نه‌تنها برای تعامل با ایران فرش قرمز پهن نکردند، بلکه روند جدایی از ایران را تشدید کردند. ایران هم برای تأمین منافعش گرایش به شرق پیدا کرد و این امر نه‌تنها فی نفسه بد نیست بلکه تا حدی که ساختار توازن مورد نیاز منطقه بهم نخورد برای تامین منافع ملی طبیعی است به شرطی که اثرات سردرگمی استراتزیک نیز به حداقل برسد.

بر این اساس مسائل منطقه‌ای و بین‌المللی را نمی‌توان از هم جدا و تفکیک کرد؛ این دو ترکیبی‌اند و با هم گره خورده‌اند و به دلیل جایگاه انرژی، منافع غرب در منطقه و امنیت کشورهای عربی، یک پیوند ناگسستنی دارند .بنابراین تفکر ما نمی‌تواند صرفا منطقه‌ای یا بین‌المللی باشد و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. برای مثال در برجام، یکی از مخالفین اصلی، کشورهای منطقه بودند که تلاش زیادی برای جلوگیری از امضا و بعد تخریب آن کردند. بنابراین ما نمی‌توانیم بدون حل مسائل بین‌المللی، مسائل منطقه‌ای خود را حل کنیم و برعکس. مثلا دولت سیزدهم برخلاف دولت دوازدهم که دستورالعمل کار در سطح بین المللی داشت، روش خود را تغییر داد و روی به سوی منطقه آورد که نه در منطقه دستاوردی داشت و نه در کار بین المللی.

از این رو ما نیازمند یک الگوی رفتاری هستیم که در آن منطقه احساس امنیت کرده و ایران را به عنوان هژمون تلقی نکند و در عین حال در هنجارهای بین‌المللی هم حضور داشته باشیم تا دچار مشکل نشویم. معتقدم شیفت از بین‌المللی به منطقه‌ای عملی نبوده و قابلیت اجرا ندارد. نمی‌توانیم ریل کار با غرب را به ریل تعامل با منطقه تبدیل کنیم. این‌ها با هم ارتباط تنگاتنگ دارند و باید با یک سیاست و استراتژی مشخص، هم در همکاری بین‌المللی مشکلات خود را حل کرده و هم در منطقه اقداماتی نکنیم که آنها در کج فهمی خود از پهنه زئوپلیتیکی ایران راسخ شوند.


برای اجرایی شدن ایده پیوند مسائل منطقه‌ای و بین‌المللی چه پیش‌زمینه‌هایی لازم است؟

بدون حل برخی مشکلات با غرب یا رعایت هنجارهای بین‌المللی به‌ویژه آن‌هایی که با اصول اساسی جمهوری اسلامی هم تعارضی ندارند، نمی‌توانیم مسائل منطقه‌ای خود را حل کنیم. باید در دو مسیر موازی حرکت کنیم؛ نخست، در جامعه بین‌المللی «عنصر نامطلوب» تلقی نشویم و فعالیت‌های خود را در چهارچوب هنجارها ادامه دهیم تا ایران موضوع ضد امنیتی دنیا نشود. دوم، اعتمادسازی کنیم تا کشورهای منطقه احساس ناامنی از سوی ما نکنند. این ایده نیازمند حرکت به سمت امنیت نرم است؛ یعنی به‌جای تأکید صرف بر قدرت سخت‌افزاری، باید از طریق قدرت نرم زمینه صلح و ثبات منطقه‌ای را فراهم کنیم. اگر چنین اقدامی صورت بگیرد، کشورهای منطقه باور خواهند کرد که ما در صدد برهم‌زدن اوضاع منطقه نیستیم، چرا که به‌هم‌ریختن اوضاع منطقه به ضرر خود ما خواهد بود. منطقه به دلیل ویژگی‌های ژئوپلیتیکی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی‌ آن نیازمند آرامش و امنیت است. بنابراین ما باید الگویی از رفتار خود نشان دهیم که زمینه حرکت به همان سمتی را که در سؤال اول توضیح دادم، فراهم کند.


آیا غرب اجازه تجربه سازوکارهای منطقه ای برای رسیدن به ثبات را که ایران هم جزئی از آن باشد، خواهد داد؟

این مسئله بستگی به سطح و نوع و موضوع سازوکار دارد. بعضی از سازوکارها شاید برای آمریکا چندان مهم نباشد، اما درباره سازوکارهای امنیتی که می‌توانند تأثیرات عمده‌ای داشته باشند، آمریکا یا غرب چندان علاقه‌مند نیستند که سررشته امور از دست آنها خارج شود. به‌ویژه به دلیل منافعی که در منطقه در حوزه انرژی و فروش تسلیحات دارند. همچنین روندها نباید به سمتی حرکت کنند که باعث برهم‌خوردن اردوگاه‌ها یا جابه‌جایی‌های بنیادین در نظم منطقه‌ای شوند. البته در این موضوع حساسیت‌های بین العربی نیز تشدید کننده است. اعراب یک طیف هستند و نسبت به نوع و سطح رابطه با ایران اتفاق نظر ندارند. اما تعامل ایران و عربستان میتواند مثبت و یا منفی باشد. در چند سال اخیر که ایران و عربستان تلاش میکنند تا حدی در حوزه منافع یکدیگر قرار نگیرند کمی این عامل از درجه اهمیتش کاسته شده است.

ضرورتی ندارد همیشه فقط درباره مسائل سیاسی و امنیتی گفتگو کنیم؛ می‌توانیم روی موضوعاتی مانند محیط زیست، آب و هوا، تحولات فرهنگی و بین‌نسلی و حتی گسل‌های اجتماعی (مثل مطالبات زنان و جوانان) در کشورهای منطقه، کار مشترک داشته باشیم.


چالش‌های دیگر این مسیر را چه عواملی ارزیابی می‌کنید؟

منطقه ما به دلایل متعدد، فاقد توازن و پایداری استراتژیک بوده و در عین حال توسعه‌نیافته است. اینکه چرا مسائل در منطقه به خوبی پیش نمی‌رود بخشی از این مشکل به مسائل درون‌منطقه‌ای برمی‌گردد، بخشی هم به مسائل سیاست خارجی و توازن قوا؛ چه توازن قوا میان رقبا در داخل منطقه مانند ایران، عربستان و ترکیه و چه توازن قوا میان قدرت‌های بزرگ مثل چین و آمریکا که می‌خواهند حوزه نفوذ خود را گسترش داده و منافع خود مخصوصاً در حوزه انرژی را تأمین کنند. البته همانگونه که در بالا عرض کردم تنظیم روابط بین کشورهای تعیین کننده به حاکمیت آرامش ثبات کمک می‌کند.

مهم‌ترین چالش این مسیر، خود کشورهای منطقه هستند. به این معنا که متأسفانه، کشورهای منطقه فارغ از عدم توازن ژئوپلیتیکی، اختلافات سیاسی و تعلق هر یک از کشورهای شمال و جنوب آبراه به اردوگاه‌های مختلف؛ از جهت همکاری در سطوح پایین هم بسیار ضعیف هستیم. ما نتوانسته‌ایم یک «گفتمان غالب درون‌منطقه‌ای» تدوین کنیم. این گفتمان غالب معمولاً از طریق گفتگوهای دوطرفه ایجاد می‌شود اما دانشگاه‌های ما با دانشگاه‌های کشورهای عربی ارتباط چندانی ندارند. ما نمی‌دانیم در دانشگاه‌های آن‌ها چه می‌گذرد، آن‌ها هم نمی‌دانند در دانشگاه‌های ما چه خبر است. مراکز مطالعاتی ارتباطی ندارند و ما به پروژه‌های مشترک گفت‌وگو، نشست و تعامل بر روی موضوعات عمومی و مهم نیاز داریم.

ضرورتی ندارد همیشه فقط درباره مسائل سیاسی و امنیتی گفتگو کنیم؛ می‌توانیم روی موضوعاتی مانند محیط زیست، آب و هوا، تحولات فرهنگی و بین‌نسلی و حتی گسل‌های اجتماعی (مثل مطالبات زنان و جوانان) در کشورهای منطقه، کار مشترک داشته باشیم. در حال حاضر حتی یک بررسی جامع بین‌رشته‌ای میان شمال و جنوب خلیج فارس درباره این موضوعات وجود ندارد. ممکن است گزارش‌های منفردی باشند، اما یک گفتگوی ساختاریافته و مشترک در این زمینه‌ها وجود ندارد. حتی در حوزه‌هایی مثل تجارت، فرهنگ، شعر، ادب، هنر، رسانه و فیلم نیز ظرفیت‌های بزرگی بین ایران و کشورهای منطقه موجود است که متولی جدی ندارد. درست است که وزارت امور خارجه، سازمان‌های تخصصی، وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی و میراث و گردشگری بخش‌هایی برای این کار دارند، اما این‌ها به شکل یک «دیالوگ زنده» بین کشورها درنیامده است. برای مثال ما حتی تجربه فیلم مشترک با کشورهای منطقه را نداریم. در حالی‌که این ظرفیت می‌تواند جریان آزاد اطلاعات ایجاد کند؛ جامعه ما جامعه آن‌ها را بشناسد، آن‌ها تحولات اجتماعی و سیاسی ما را ببینند، مشارکت کنند و بطور علمی و عینی نقد داشته باشند.

تا امروز بیشتر ارتباطات به مسائل تشریفاتی و نشست‌های رسمی محدود شده و نخبگان جامعه‌ها به هم پیوند نخورده‌اند. در حالی‌که نخبگان سیاسی، اقتصادی، بخش خصوصی، هنری و فرهنگی می‌توانند نقش بزرگی در این پیوند داشته باشند. اگر کشورهای منطقه می‌خواهند از نظر سیاسی به تفاهم برسند، اول باید از نظر اجتماعی به هم نزدیک شوند. این نزدیک‌شدن اجتماعی هیچ ربطی به پروژه‌های امنیتی ندارد و آمریکا هم نمی‌تواند مانع از آن شود. مثلاً آمریکا نمی‌تواند بگوید ایران و عربستان نباید فیلم مشترک بسازند. و یا کنگره شعر فارسی و عربی نداشته باشند و یا در مورد سرنوشت خلیج فارس و مسائل دیگر زیست محیطی سمینار و کنگره برگزار نکنند.

ما باید بررسی کنیم چرا این کارها انجام نمی‌شود. چرا ما یک گفتگوی فعال درباره پیشرفت‌های فناوری و تحولات دنیای اطلاعات با هم نداریم؟ این در حالی است که در صد یا دویست سال پیش، ادبای ما، سفرنامه‌نویسان و اندیشمندان منطقه‌ای با هم در ارتباط بودند، سفر و گفتگو می‌کردند و کتاب و سفرنامه می‌نوشتند. ولی متأسفانه ما امروز صرفاً به مسائل امنیتی، ژئوپلیتیکی و سیاسی چسبیده‌ایم و مسائل فرهنگی که زیرساخت جوامع توسعه‌نیافته هستند، را رها کرده‌ایم. به عقیده من، اگر این بستر فرهنگی و اجتماعی تقویت شود، بخشی از چالش‌ها منتفی خواهد شد. ما ظرفیتها و نیروی انسانی متفکر داریم و میتوانیم در تبادلات اجتماعی فرهنگی دستاور مادی و معنوی داشته باشم.

ترکیب امنیت سخت و نرم در دنیای امروز است؛ دنیایی که بر پایه اطلاعات شکل گرفته است. پایه رویکرد ترکیبی امنیت، بر «امنیت نرم» استوار است. امنیت نرم یعنی قدرتی که از طریق ابزارهای نرم تولید شده باشد تا بتواند بنیان امنیت پایدار باشد.در بیانیه‌ای که اخیرا از سوی برخی دیپلمات‌های پیشین منتشر شد و شما هم از امضاکنندگان آن هستید به مفهوم رویکرد «ترکیبی امنیت» اشاره شده است، منظور از این مفهوم چیست؟ آیا شامل سازوکارها و ترتیبات منطقه ای است؟

رویکرد «ترکیبی امنیت» تأکید دارد که ما امنیت را فقط از یک بُعد خاص به‌ویژه سخت‌افزاری نبینیم. ابزار نظامی در شرایطی لازم هستند اما به‌هیچ‌وجه کافی نیستند و در همه موارد، آنچه اهمیت دارد، ترکیب امنیت سخت و نرم در دنیای امروز است؛ دنیایی که بر پایه اطلاعات شکل گرفته است. پایه رویکرد ترکیبی امنیت، بر «امنیت نرم» استوار است. امنیت نرم یعنی قدرتی که از طریق ابزارهای نرم تولید شده باشد تا بتواند بنیان امنیت پایدار باشد. واقعیت این است که همین مواردی که در سوال پیشین برشمردم می‌توانند امنیت ایجاد کنند. اگر ما بتوانیم جوامع شمال و جنوب خلیج فارس را از هر طریقی و از جمله تجارت و همنشینی، به هم پیوند بدهیم، خود این پیوستگی ایجادکننده امنیت خواهد بود.

سطح رفت‌وآمد ما در حال حاضر در حد گردشگران مذهبی از برخی کشورها (آن هم به دلیل حضور درصدی شیعیان در آن‌ها)، تبادلات رسمی و تجارتی بسیار ضعیف و نحیف با برخی کشورها مثل امارات است. در حالی‌که ظرفیت پیوند و به‌هم‌پیوستگی کشورهای منطقه بسیار بیش از این‌هاست. این پیوستگی، امنیت درون‌زا ایجاد می‌کند، زیرا امنیت سخت‌افزاری عموماً برون‌زا است اما امنیت نرم‌افزاری از طریق پیوند نهادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی جوامع بازتولید می‌شود؛ این همان چیزی است که می‌تواند در منطقه ثبات ، امنیت و آرامش بیاورد که نتیجه اش شکوفائی اقتصادی و رفاه مردمی است.

آیا این مفهوم شامل سازمان‌ها یا ترتیبات منطقه‌ای می‌شود؟

در منطقه ما طیفی از کشورها وجود دارند که هرکدام نوع رابطه و سطح نگاه متفاوتی نسبت به ایران و جمهوری اسلامی دارند و یکدست نیستند، این طیف از عمان، (با روابط خاص) شروع می‌شود و تا بحرین (با حساسیت‌های ویژه) ادامه پیدا می‌کند، بنابراین نمی‌توان با همه این کشورها یک رابطه واحد و همه‌جانبه داشت. در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد؛ عده‌ای معتقدند باید از طریق ترتیبات منطقه‌ای حرکت کنیم و گروهی هم می‌گویند باید روابط دوجانبه را تقویت کرد و این خود به‌مرور منجر به تقویت روابط منطقه‌ای می‌شود. هر دو نظر استدلال‌های خود را دارند، برای مثال در نگاه دوم گفته می‌شود «وقتی صد آید، نود هم پیش اوست». اما این الگو در همه جا جواب نمی‌دهد. به نظر من، با توجه به نوع روابط ایران با کشورهای مختلف منطقه، باید الگوهای متفاوتی داشته باشیم. در عین حال، یک چتر امنیتی باید بر همه روابط ما حاکم باشد؛ چتری مبتنی بر اعتمادسازی و ایجاد صلح و ثبات.


نکته مهم این است که بدانیم میان میان ناامنی، تهدید و درک از تهدید تفاوت است و ما باید درک تهدید را مدیریت کنیم. اگر در رسانه‌ها، سخنان مسئولان یا نشست‌ها بگوییم «ما می‌خواهیم منطقه با ثبات باشد» ولی در عمل اقدامی انجام دهیم که در کشورهای دیگر به‌گونه‌ای متفاوت برداشت شود، نتیجه معکوس خواهد داشت. مثلاً تقویت قدرت نظامی حق حاکمیتی ماست اما باید بدانیم این اقدام چگونه در طرف مقابل ترجمه می‌شود. ما باید آگاهانه عمل کنیم و همزمان راهکارهایی طراحی کنیم تا تبعات منفی چنین اقداماتی در نگاه دیگران کاهش یابد. زیرا این درک تهدید سبب دوری آنها از ایران و نزدیک شدن آنها به غرب و خرید بیشتر تسلیحات خواهد شد که آن هم به نوبه خود سبب بی ثباتی و تنش بیشتر می‌شود.

نظرات کاربران