راه طولانی آمریکا برای رهایی از ترامپیسم

راه طولانی آمریکا برای رهایی از ترامپیسم

امروز نظام سیاسی و اجتماعی آمریکا به خاطر نوع کنش ورزی ترامپ دچار تکانش های جدی شده است. بی تردید بایدن برای ترمیم این تصویر نامطلوب از آمریکای دوران ترامپ مسیر دشوار و طولانی در پیش دارد.

میراث ترامپ برای مردم آمریکا چیست؟ این مهمترین پرسش پیش روی ناظران بین المللی در دو ماه اخیر است. مساله از این جهت قابل تحلیل است که سیاست ورزی ترامپ حامل چه فرصت ها و تهدیداتی برای مردم آمریکا بود و اساسا این که  نتیجه و خروجی حاصل از ترامپیسم چیزی جز بی اعتباری جهانی و هرج و مرج داخلی  در پی نداشت. حال باید دید که  آیا دولت و مردم آمریکا از نتایج حاصل از دوره ترامپ عبرت خواهند گرفت یا خیر؟  اگرچه ترامپ در چهار سال حضورش در کاخ سفید با سیاست های حمایت گرایانه اقتصادی رشد کوتاه مدت اقتصادی به صورت افزایش اشتغال، کاهش بیکاری و حمایت از تولیدات داخلی آمریکا ایجاد کرد؛ اما وجه مهم داستان در جای دیگری است. مساله چند درصد رشد اقتصادی و تجاری نیست، امروز نظام سیاسی و اجتماعی آمریکا به خاطر نوع کنش ورزی ترامپ دچار تکانش های جدی شده است.

ترامپیسم و پیامدهای آن
ترامپ مظهر یکجانبه گرایی، تحریم گرایی و تهدیدگرایی در نظام بین المللی بود که به سمت همگرایی، تعامل و یکی شدن در حرکت بود. ترامپ چهار سال جلوی این جهانی شدن و تعامل گرایی جهانی قرار گرفت و کل نظام بین المللی را به لحاظ اقتصادی و امنیتی با آسیب های جدی مواجه ساخت. این رفتار یک پیامد جدی برای مردم آمریکا داشت و آن هم کاهش اعتبار آمریکا در بیرون از مرزها بود. وقتی اعضای اتحادیه اروپا به عنوان مهم ترین شریک اقتصادی و امنیتی آمریکا، ترامپ را جدی ترین تهدید برای امنیت اروپایی شان در نظر می گرفتند؛ مساله قدری بیشتر روشن می شود و اینکه آمریکای دوران ترامپ، چه آمریکایی رعب انگیز و خطرناک در نظام بین الملل بود. این موضوع تقریبا برای همه کشورهای جهان به غیر از جریان عبری- عربی صدق می کند. کشورهای حوزه نقتا، آسیا- پاسیفیک؛  نیز ترامپ را مهم ترین مانع در گسترش تجارت و اقتصاد منطقه ای شان می دانستند. 

راه طولانی بایدن برای ترمیم چهره آمریکا
 این موضوعات بیانگر تصویر سازی نامطلوب از آمریکای دوران ترامپ نزد همه کشورهای جهان است که بی تردید بایدن برای ترمیم این چهره منفی  مسیر دشوار و طولانی در پیش دارد. در داخل آمریکا هم امروز ترامپیسم به عنوان یک الگوی خطرناک سیاسی در حال فروپاشاندن نظم و انتظام اجتماعی مردم آمریکاست. به هر روی ترامپ به عنوان یک الگو و شخصیت سیاسی، حامیان و هواداران خاص خود را دارد و این هواداران اتفاقا خیلی هم ایدئولوگ و متحد هستند. ایدئولوگ از این جهت که واقعا تصور دارند که ترامپ منجی آمریکا از دست مهاجرین و خارجی هاست و این فرد قربانی شده است. وقتی اجتماعات مردمی را بعد از شکست ترامپ در گوشه و کنار آمریکا نظاره گر هستیم؛ جدی بودن این امر خودش را نشان می دهد. در برابر بیش از نیمی از جمعیت آمریکا ترامپ را نماد افراط گرایی و ملی گرایی می بینند که نظم و سامان اجتماعی در آمریکا را دگرگون کرد. این فضای دو قطبی برای هر جامعه ای خطرناک است و امروز جامعه و نظام سیاسی در آمریکا دچار این عارضه سیاسی شده است. در تاریخ سیاسی آمریکا و اساسا در دموکراسی های پیشرفته میزان مشارکت بالای ۷۰ سابقه نداشته است. مشارکت در این نظام ها رقمی در همان حدود ۵۰ درصد است. مشارکت بالا یعنی سیاسی شدن بیشتر جامعه و فعال شدن شاخک های سیاسی مردم که در نوع خود برای هر نظام سیاسی مطلوب نیست. وقتی این وضعیت با سالهای حتی دوره جنگ سرد مقایسه می شود که طی یک نظر سنجی از مردم آمریکا سوال می شود که رییس جمهوری کشورتان کی است؛ اکثریت پاسخ می دهند که کسینجر است. با توجه به سمت کسینجر که در راس وزارت خارجه بوده؛ مردم تصور این را داشتند که رییس جمهوری کسینجر است و در حالی که رییس جمهور نیکسون بوده است.  برای همین افزایش مشارکت سیاسی در آمریکا به نوعی نتیجه رویکرد دو قطبی سازی ترامپ طی چهار سال حضور در کاخ سفید است و در این شرایط بزرگان حزب دموکرات و شخصیت های میانه روی جمهوری خواهان با اتحاد و فعال کردن همه ظرفیت هایشان، زمینه شکست ترامپ را فراهم ساختند.

برون داد و خروجی این وضعیت افزایش التهابات اجتماعی و شورش های عمومی شده که نمونه عینی اش را در حمله هواداران ترامپ به کنگره در ششم ژانویه شاهد بودیم. ترامپ به عنوان مقصر و تحریک کننده اصلی این حادثه به سنای آمریکا برای دومین بار فراخوانده شده تا پاسخگوی اعمال و کردار سیاسی اش است. جنبه پارادوکسیکال مساله در اینجاست که محاکمه ترامپ تیغی دو لبه است. در صورت محکومیت، مردم آمریکا برای همیشه از شر ترامپ(انتخابات ۲۰۲۴) رهایی می یابند و در برابر مجازات اش می تواند زمینه ساز آشوب های اجتماعی در میان حامیان اش شود که نتیجه منطقی هر دو قضیه، زوال دموکراسی و نظم اجتماعی در آمریکا خواهد بود.

نظرات کاربران