به بهانه میلاد دو پیامآور ..
(به بهانه میلاد دو پیامآور ..)عنوان سرمقاله امروز روزنامه ابتکار است که در آن می خوانید: این روزها در میان آلودگی هوا و چشمهای قرمز شده از دود و سرفههای پیدرپی، در میان فضای سیاسی شده حاصل از ثبتنام کاندیداهای انتخابات مجالس خبرگان رهبری و شورای اسلامی، وسط حس و حال شب یلدا و آغاز زمستان، دو موضوع دیگر نیز وجود دارد که فراتر از همه اینها، از صلح و دوستی و انسان بودن سخن میگویند. این روزها از یک سو در میانه هفته وحدت و در آستانه میلاد پیامبر اسلام و از سوی دیگر در آستانه میلاد عیسی مسیح به سر میبریم. هر دوی این پیامبران الهی به عنوان منادیان واپسین راه انسان بودن، راه صلح و راه تعالی – از پس 124 هزار پیامآور الهی دیگر – شناخته میشوند. این در حالی است که علیرغم همه آن چه از رویه مبتنی بر انسانیت، صلح و کمالطلبی در آموزههای ادیان اسلام و مسیحیت مطرح میشود، جهان امروز آکنده از خشم، خشونت، جنایت علیه انسان و طبیعت و به طور کلی سیاهی شده است. هر چند همواره خوبی و بدی، سیاهی و سپیدی و صلح و خشونت در کنار هم حضور داشتهاند، باید پذیرفت که هر چند به گفته کتاب آسمانی اسلام نزد خداوند برای هر انسانی «خوبیها، بدیها را پاک میکنند»، در نگاه انسانها بدیها بزرگتر و قویتر از خوبیها به نظر میرساند. در واقع حکایت، حکایت دیوار سپیدی است که سیاه میشود. هر چند هم رنگ سپید بیش از سیاه باشد، سیاهی در زمینه سپید بیشتر به چشم میآید. با این همه، حجم تلخی خشونت و پلیدی که این روزها در جهان دیده میشود، رفته رفته به گونهای خارج از تحمل انسانی بدل میشود. واقعیت این جاست که وسعت و تکرر این رویدادها، از فرط پرشمار بودن، کمکم از حد تحریک احساسات انسانی فراتر میرود و نه تنها به آرامی انسانها را نسبت به سرنوشت همنوعانشان و زمینی که بر آن زندگی میکنند بیتفاوت میسازد، که انسانها را برای نجات خود از ورطه هرگونه سیاهی، به سیاهی میکشاند! در واقع در این روند، انسان از حب ذات به خودخواهی میرسد و این خود سرچشمه رفتارهایی میشود که در نوع حاد آن به تکرار خشونت از سوی وی میانجامد. نه فقط در آموزههای ادیانی چون اسلام و مسیحیت، که در آموزههای ادیان مختلف دیگر و حتی بسیاری از اندیشههای انسانی، دعوت انسان به «انسان بودن» دیده میشود. شاید اگر به مطالعه بپردازیم، هر چند در راه و روش یا جزییات مسیر اختلافهای فراوانی دیده شود، اما در اصل ماجرا و هدف غایی تعریف شده از سوی تمامی این اندیشهها اصول ثابتی دیده میشوند که ریشه در اصالت ذات انسان و انسانیت دارند. با این همه به نظر میرسد این روزها در میان آدمیان، اصل فراموش شده و فرع، انسانها را به جان هم انداخته است. این روزها فارغ از جدال همیشگی انسانها بر سر منفعت، روزگار جدال تفکرهاست؛ آن قدر که نه همچون عصر ظهور مسیحیت، یهودیت در برابر مسیحیت، نه همچون جنگهای صلیبی مسلمانان در برابر مسیحیان و نه همچون بسیاری مثالهای دیگر، این روزها مدعیان اسلام در برابر اسلام، مدعیان مسیحیت در برابر مسیحیت و مدعیان یهود در برابر یهود میایستند. حتی پیروان آیین بودایی که در تمامی آموزههای دینشان نمودهایی از صلح و آرامش برای انسان و طبیعت به چشم میخورد نیز خشونت را راهکار بیان سخنانشان میدانند. حال در آستانه میلاد دو پیامبر که پیروانشان بیش از نیمی از جمعیت جهان را تشکیل میدهند و دینشان در اغلب کشورهای دنیا پیروانی دارد، شاید لازم است که انسانها در اندیشههایشان بازنگری کنند. این بازنگری حتی اگر در اصل آموزههای همین دو دین و از سوی پیروان همانها انجام شود، با توجه به جمعیت کثیر آنها، بر تمام جهان اثرگذار خواهد بود. لازم نیست هیچ کس از تفکر و عقیده و مرامی که دنبال میکند کوتاه بیاید و یا تغییری کند. کافی است انسانها بدانند اصل انسانیت برای تمام انسانها یکی است و قرار نیست همه انسانها یک مسیر را بروند. اگر دو پیامبر – و باقی پیامبران – متصل به یک منبع بودهاند و اگر این منبع اصولی مبتنی بر درک و منطق و توان انسانی مطرح میکند، حتی برای انسانهایی که هیچ دینی ندارند، هدف و غایت انسان بودن مشترکاتی دارد که میتواند اصل انسان بودن را نقطه اتصال انسانیت کند. شاید تنها در این زمان باشد که نور سپیدی آن چنان چشم انسان را بگیرد که هیچ سیاهی به چشم نیاید.
(به بهانه میلاد دو پیامآور ..)عنوان سرمقاله امروز روزنامه ابتکار است که در آن می خوانید: این روزها در میان آلودگی هوا و چشمهای قرمز شده از دود و سرفههای پیدرپی، در میان فضای سیاسی شده حاصل از ثبتنام کاندیداهای انتخابات مجالس خبرگان رهبری و شورای اسلامی، وسط حس و حال شب یلدا و آغاز زمستان، دو موضوع دیگر نیز وجود دارد که فراتر از همه اینها، از صلح و دوستی و انسان بودن سخن میگویند. این روزها از یک سو در میانه هفته وحدت و در آستانه میلاد پیامبر اسلام و از سوی دیگر در آستانه میلاد عیسی مسیح به سر میبریم. هر دوی این پیامبران الهی به عنوان منادیان واپسین راه انسان بودن، راه صلح و راه تعالی – از پس 124 هزار پیامآور الهی دیگر – شناخته میشوند. این در حالی است که علیرغم همه آن چه از رویه مبتنی بر انسانیت، صلح و کمالطلبی در آموزههای ادیان اسلام و مسیحیت مطرح میشود، جهان امروز آکنده از خشم، خشونت، جنایت علیه انسان و طبیعت و به طور کلی سیاهی شده است. هر چند همواره خوبی و بدی، سیاهی و سپیدی و صلح و خشونت در کنار هم حضور داشتهاند، باید پذیرفت که هر چند به گفته کتاب آسمانی اسلام نزد خداوند برای هر انسانی «خوبیها، بدیها را پاک میکنند»، در نگاه انسانها بدیها بزرگتر و قویتر از خوبیها به نظر میرساند. در واقع حکایت، حکایت دیوار سپیدی است که سیاه میشود. هر چند هم رنگ سپید بیش از سیاه باشد، سیاهی در زمینه سپید بیشتر به چشم میآید. با این همه، حجم تلخی خشونت و پلیدی که این روزها در جهان دیده میشود، رفته رفته به گونهای خارج از تحمل انسانی بدل میشود. واقعیت این جاست که وسعت و تکرر این رویدادها، از فرط پرشمار بودن، کمکم از حد تحریک احساسات انسانی فراتر میرود و نه تنها به آرامی انسانها را نسبت به سرنوشت همنوعانشان و زمینی که بر آن زندگی میکنند بیتفاوت میسازد، که انسانها را برای نجات خود از ورطه هرگونه سیاهی، به سیاهی میکشاند! در واقع در این روند، انسان از حب ذات به خودخواهی میرسد و این خود سرچشمه رفتارهایی میشود که در نوع حاد آن به تکرار خشونت از سوی وی میانجامد. نه فقط در آموزههای ادیانی چون اسلام و مسیحیت، که در آموزههای ادیان مختلف دیگر و حتی بسیاری از اندیشههای انسانی، دعوت انسان به «انسان بودن» دیده میشود. شاید اگر به مطالعه بپردازیم، هر چند در راه و روش یا جزییات مسیر اختلافهای فراوانی دیده شود، اما در اصل ماجرا و هدف غایی تعریف شده از سوی تمامی این اندیشهها اصول ثابتی دیده میشوند که ریشه در اصالت ذات انسان و انسانیت دارند. با این همه به نظر میرسد این روزها در میان آدمیان، اصل فراموش شده و فرع، انسانها را به جان هم انداخته است. این روزها فارغ از جدال همیشگی انسانها بر سر منفعت، روزگار جدال تفکرهاست؛ آن قدر که نه همچون عصر ظهور مسیحیت، یهودیت در برابر مسیحیت، نه همچون جنگهای صلیبی مسلمانان در برابر مسیحیان و نه همچون بسیاری مثالهای دیگر، این روزها مدعیان اسلام در برابر اسلام، مدعیان مسیحیت در برابر مسیحیت و مدعیان یهود در برابر یهود میایستند. حتی پیروان آیین بودایی که در تمامی آموزههای دینشان نمودهایی از صلح و آرامش برای انسان و طبیعت به چشم میخورد نیز خشونت را راهکار بیان سخنانشان میدانند. حال در آستانه میلاد دو پیامبر که پیروانشان بیش از نیمی از جمعیت جهان را تشکیل میدهند و دینشان در اغلب کشورهای دنیا پیروانی دارد، شاید لازم است که انسانها در اندیشههایشان بازنگری کنند. این بازنگری حتی اگر در اصل آموزههای همین دو دین و از سوی پیروان همانها انجام شود، با توجه به جمعیت کثیر آنها، بر تمام جهان اثرگذار خواهد بود. لازم نیست هیچ کس از تفکر و عقیده و مرامی که دنبال میکند کوتاه بیاید و یا تغییری کند. کافی است انسانها بدانند اصل انسانیت برای تمام انسانها یکی است و قرار نیست همه انسانها یک مسیر را بروند. اگر دو پیامبر – و باقی پیامبران – متصل به یک منبع بودهاند و اگر این منبع اصولی مبتنی بر درک و منطق و توان انسانی مطرح میکند، حتی برای انسانهایی که هیچ دینی ندارند، هدف و غایت انسان بودن مشترکاتی دارد که میتواند اصل انسان بودن را نقطه اتصال انسانیت کند. شاید تنها در این زمان باشد که نور سپیدی آن چنان چشم انسان را بگیرد که هیچ سیاهی به چشم نیاید. |