نقل است:« شخصی سکه هایش را در مغاکی دفن کرده بود. هر روز سر مغاک را باز و سکهها را برانداز میکرد. روزی همسایه وی، آن سکهها برگرفت و عوض آن سنگ در مغاک ریخت. مرد چو بر سر مغاک آمد و جای سکهها سنگ دید، فغان کرد. همسایه اش او را گفت، تو را چه فرق میکند سکه با سنگ، وقتی بهره تو از آن، تنها نگاه کردن است.»
نقل است:« شخصی سکه هایش را در مغاکی دفن کرده بود. هر روز سر مغاک را باز و سکهها را برانداز میکرد. روزی همسایه وی، آن سکهها برگرفت و عوض آن سنگ در مغاک ریخت. مرد چو بر سر مغاک آمد و جای سکهها سنگ دید، فغان کرد. همسایه اش او را گفت، تو را چه فرق میکند سکه با سنگ، وقتی بهره تو از آن، تنها نگاه کردن است.»